آخرین باری که تو بچگی دیدمش داشت روی یخ ها لیز می خورد. دختر همسایمون بود. الهام. دخترکوچولوی زیبای با نمکی که لباسای فانتزی می پوشید و موهاشو چتری می بست روی سرش و دل همه ی بچه محل ها را می برد. فکر می کنم بیشتر از سی سال گذشته. پنج یا شش سالم بود. همه ی بچه های محل جمع شده بودیم توی خونه ی الهام اینا. روی حیاطشون، توی اون تکه ای که موزاییک ها نشست کرده بود یک عالمه آب باران جمع شده بود و توی سرمای زمستون یخ زده بود.

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

ارز دیجیتال shahinsalehi663 امام رضا (ع) بنیان مرصوص salemziba ایران ثروت کنکور 100 رمان حق است ولایت مرتضی علی (علی) شرکت حمل ونقل بین المللی